گزارش از کارگران شیلات شمال: زندگی با چنگ و دندان
على طاهرى

خصوصی سازی ابعاد وسیعی از فعالیت های اقتصادی را در بر گرفته است. هرچند که اقتصاد دولتی هم آش دهن سوزی به حال کارگر نبوده اما این امر منجر به بیکار سازیهای وسیع، استثمار بیشتر و کاهش دستمزد ها زير خط فقر منجر شده است. البته این امر ذاتی سرمایه است و ریشه های فرمول عمومی کاهش نرخ سود ضربدر اقتصاد اسلامی ملی( بخوانید چپاول بی وقفه) جهنم بی وصفی را برای کارگران در ایران معماری کرده است . این وضع دو مشخصه روشن داشته: اولا محدود به گروه خاصی نبوده ( بیکارسازی کارگران نساجی،  خروج کارگاه های زیر ده نفر از قانون کار، بیکار سازی کارگران نیشکر هفت تپه، عدم پرداخت دستمزد های معوقه طولانی و ....) و دوما در این وضعیت نه تنها بهبودی حاصل نشده بلکه روز به روز بر شدت فقر کارگران افزوده شده است.

کارگران ماهی گیر شمال هم از این فشار عظیم در امان نمانده و در وضع غیر قابل تحملی با این شرایط دست و پنجه نرم می کنند. در زیر به گزارشی از اوضاع این کارگران کم جیره و مواجب یا در حقیقت بی جیره مواجب می پردازیم. در سال های قبل شرکت شیلات ماهیگیران را استخدام می کرد و در فصل های صید به آن ها حقوق می پرداخت. اکنون چند سالیست که شرکت شیلات صید ماهی را به تعاونی های خصوصی واگذار کرده است. از آنجا که ابزار های پیشرفته ماهیگیری (در مقابل کارگرانی که هنوز از قایق های ابتدایی استفاده می کنند) سختی کار را دوچندان کرده است، زندگی سخت صیادان داستان های نا گفته ای دارد که بهتر است از زبان خودشان بشنویم :
ماهیگیر اولی می گوید: 74 سال دارم. از وقتی یادم می آید روی همین ساحل بوده ام، به دریا زده ام و ماهی گرفته ام. حقوق ثابتی نداریم. هر قدر ماهی صید کنیم همان قدر به ما پول می دهند. هفته ها هم صیدی نداشته ایم و با دست خالی به خانه باز گشته ایم. یعنی زحمت و خستگی و سرما را تحمل کرده ایم ولی چیزی در تور نداشتیم. اگر زمانی که صید داریم و روز هایی که اصلا نداریم را روی هم بگذاریم شاید ماهیانه هفتاد هشتاد هزار تومان گیرمان بیاید. شاید هم کمتر. از این مقدار هم باید ماهیانه 45 هزار تومان به بیمه بدهم. شاید روزی بتوانیم از آن استفاده کنیم. البته بعد هایی هم که وجود ندارد. به من که وصال نمی دهد شاید برای زن و بچه ام درامدی بشود! با هشتاد هزار تومان حقوق باید پول بیمه بدهیم، خرج خانه بدهیم، پول دوا درمان بدهيم. گرانی هم که بیداد می کند و حقوق ما هم مهین طور بی ارزش می شود. بغض گلویش را میگيرد. با نم اشکی که همراه با نم باران بر صورتش نشسته ادامه می دهد: یکی دو سال نیست که این وضع همیشکی ما و پدران ما بوده! هر چقدر هم اضافه کار کنیم باز هم کم می آوریم. چند سالی هست که شرمنده زن و بچه هایمان هستیم. من فقط ارزوی مرگ می کنم تا از نکبت این زندگی راحت شوم. هیچ کس هم جواب گو نیست نه بیمه نه اداره کار نه استان داری نه دولت! من الان هفتاد و چهار سالمه. پا ندارم راه بروم، دست ندارم تور جمع کنم. در روز چند بار به علت فشار کار از حال می روم. اما چه کار کنم چاره ای جز این برای ما نمانده! با این سن و سال باید از صبح ساعت شش تا ساعت 11 و 12 شب در سرما در آب کار کنم! الان بیش از 50 میلیون به بیمه بدهکارم از کجا بیاورم بدهم همه می گویند به ما مربوط نیست !
ماهیگیر دیگر می گوید: بیش از 50 سال است که در این کار هستم وقتی شیلات تاسیس شد دولتی بود. ولی الان که به بخش خصوصی واگذار کردند ما را بیچاره کردند و از سال 62 دائم بیمه پرداخت میکنم. ولی تا به حال بیمه به ما هیچ مزایایی نداده فقط از ما پول گرفته است. ماهی گیر دیگری با موهای سفید کم پشت، همان طور که از آب سرد دریا بیرون میاید میگوید:56  سالمه وچهار فرزند دارم. همگی بی سواد. یعنی وقتی درآمدی ندارم نمیتوانم خرج تحصیلشان را بدهم. با این حقوق 70 -80 تومانی مگر میشود زندگی کرد؟ آن هم در این زمانه که برای نفس کشیدن هم پول میگیرند. دیگر میشود خرج مدرسه داد؟ حالا هم که بزرگ شده اند بیکارند. کاری نیست که بروند. اکثر کارخانه ها یا تعطیل اند یا دیگر استخدام نمی کنند! سی سال است که ماهی میگیرم. قبلا که بیمه مان نمیکردند الان هم که بیمه هستیم تمام پول بیمه را خودمان میدهیم. این بیمه که به بازنشستگی ما نمی رسد اصولا ما کارگران با مرگ باز نشسته میشویم !
پیرمردی خسته با لباس های خیس روی ماسه های سرد ساحل دراز کشیده با شیرینی خاص زبان خود میگوید: تی قربان! وقتی سوال میشود چرا این جا دراز کشیده ای؟ میگوید: خسته ام، بریده ام، انگیزه نفس کشیدن ندارم. چه کارکنم؟ روزی 15-16 ساعت کار میکنم. مجبورم این جا از فرصت ها استفاده و کمی استراحت کنم! وقتی با او شوخی می شود این طوری سرما میخوری جواب می هد: نترس، ما دیگر پوستمان کلفت شده و دیگر سرما هم به سراغ ما نمی آید که حداقل با سرماخوردن کمی سیر شویم! کمی ان طرف تر ماهیگیر 57 ساله مشغول جمع کردن تور است میگوید: این جا ما حقوقی نداریم هر چه ما صید میکنیم همان قدر به ما می دهند. روزی دو سه هزار تومان!!!! بعضی وقت ها هم که ماهی توی تور نداشته باشیم بی پول به خانه می رویم! هشت فرزندم همه بی سوادند! باور کنید بد ترین آدم های روی زمین ما صیاد ها هستیم! ما اصلا آدم حساب نمیشویم! سرنوشت ما هم مثل همان دوستمان می شود. مثل سید ابراهیم. که یک روز توی دریا از حال برویم و وقتی در ساحل به هوشمان آوردند دوباره توی دریا برویم و بعد جنازه مان را بیاورند بیرون !
در این میان جوان شانزده ساله ای سبد به دست از آب دریا بیرون می آید و با خوشرویی شمالی اش لبخند میزند میگوید: پدرم توی مزرعه برای دیکران کار میکند. خرج خودش را هم به زور در می آورد. این کار خیلی مشکل است درآمدی هم ندارد. مجبورم کارکنم کار دیگری نیست. درآمد من ماهی بیست هزار تومان است که تازه آن را باید کرایه ماشین بدهم. ماها که تفریح و مسافرت نداریم. ما آفریده شدیم مثل مورچه کار کنیم! پیرمرد ماهیگیر روی جعبه نشسته و سیگار میکشد. دست هایش را نشان می دهد و میگوید از دست هایم عکس بگیر به مردم نشان بده و بنویس که ماهی گیری با دندان هایش ماهی می گیرد. کار ما فصلیست. از مهر ماه شروع میشود تا فروردین ماه که کار صید تمام می شود. در این منطقه 4-5 ماهیگیری تعاونیست. طبق قانون دولت باید به تعاونی ها وام بدهد. اما قانون ها از صد تا یکی اجرا نمی شود. آن قانونی هم که اجرا شود به ضرر ماست! کارگران بی سوادند. از قانون و حق و حقوق چیزی نمی دانند. کسی جواب آن ها را نمی دهد! انگار نه انگار که ما هم آدمیم و حق و حقوقی داریم! من خودم به خیلی جاها رجوع کردم. در نهایت گفتند با این دستت هم میتوانی کار کنی و خداحافظ! من هم مجبورم وقتی نمیتوانم با دستم ماهی صید کنم با دهانم صید کنم! ما را چند سال است که روانه تعاونی ها کرده اند. باید وسایل صیادی را به طور آزاد از تعاونی ها تهیه کنیم! هر روز باید دو ساعت از خانه تا این جا پیاده بیایم! حتی یک دوچرخه هم ندارم! این صحبت هایی که از وام میشه هم برای پول دار هست و الان که ما فقط ماهی کفال و کپور و سفید صید میکنیم! اگر اتفاقی ماهی ازون برون به تورمان افتاد مامور شیلات می آید و آن را از ما میگیرد. جدیدا هم که به ما میگویند باید از این جا برویم.  چون این منطقه جزو طرح ملی اعلام شده است !
این تنها گوشه ای از زندگی مشقت بار کارگران در ایران است. این سوال در ذهن هر خواننده ای تکرار میشود که چه کسی قادر به عوض کردن این وضعيت است؟ کار از "دعا و تقدیر و مشیت" هم گذشته. جهموری کثیف اسلامی که ثابت کرده نه میخواهد نه توان آن را دارد. (اسلام سیاسی و برپایی نظام جهل و خرافه و زندان بیشتر از این ها خرج بر دست رژیم گذاشته است) و ثانیا هم همین رژیم مرتجع سرمايه دارى از قبل خود طبقه کارگر به حیات انگلیش ادامی می دهد! کل نیرو ها و طیف های ملی اسلامی و راست پروغرب و مجاهدین را که فاکتور بگیرید، تنها نیروی عینی که قادر به تغییر زندگی کارگران و کل جامعه است پیشرو ترین جنبش طبقه کارگر در ایران یعنی جنبش کمونیسم کارگری است. اما از آن جا که لازمه این کار یک مبارزه سازمان یافته و متحد است ما امروز تنها راه را متحد شدن در ظرف این کار و سازمان خود کارگران یعنی حزب اتحاد کمونیسم کارکری می دانیم.
کارگران بايد مجتمع عمومی خود را بپا کنند و در هماهنگی با سایر اقشار طبقه و همچنین جنبش های اجتماعی دیگر( زنان، جوانان، معلمان، پرستاران) بعنوان يک طبقه متشکل شوند. طبقه کارگر به تشکل توده اى و حزبى خود براى رهائى از اين اوضاع نياز دارد. حزب اتحاد کمونیسم کارگرى سازمان حزبى کارگران کمونيست و سوسياليست است. امروز هیچ توهمی از سوی طبقه کارگر به دیگر بازیگران سیاسی و جناح های مختلف رژیم ضد کارگر اسلامی جایز نیست! اينها امتحانشان را پس داده اند و ثابت کرده اند که اپسیلونی به منافع طبقه کارگر ربطی ندارند و تا بتوانند برای سرکوب آن دست به اتحاد و ائتلاف می زنند. اتحاد و تشکل و افق کارگرى راه حل نجات طبقه کارگر و آزادى کل جامعه است.*